سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خسی در هیچ ... - روزگار تنـــــهایی






درباره نویسنده
خسی در هیچ ... - روزگار تنـــــهایی
میلاد پرسا
عاشقی گر ز این سرو گر ز آن سر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تیر 1385
مرداد 1385
شهریور1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
بهمن 1385
اسفند 1385
فروردین 1386
اردیبهشت 1386
خرداد 1386
تیر 1386
مرداد 1386
شهریور 1386
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
بهمن 1386
فروردین 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1389
تیر 1389
تیر 1390
مرداد 1390
مهر 1390
بهمن 1390
تیر 1391
شهریور 1391
مهر 1391
آبان 1391
دی1391
بهمن 1391
اسفند 1391
فروردین 1392
اردیبهشت 1392
خرداد 1392
تیر 1392
مرداد 1392
شهریور 1392
آبان 1392


لینک دوستان
porsa
عابد
کسری پیرو
اکبر
خرابات
صهبا
مولود
دختر بارونی
پینکی
گل آقا
آبجی عسل
نرگسی
رضوان
فریاد (شوت)
میقان
فیقولی
آکیا
غریب آشنا
امید صیادی عزیز
دختر عمو بهار
خزانی
پاییزان
رنگین کمان
استاد عاکف
ستاره بانو
گنجشی
ابراهیم
تنهای تنها
فرسان
کلنجار عزیز
مسیح مهربان
عبدالله
رضا ادبی
ایلیا ( کیمیاگر عزیز)
بابکس
معبود (سارا)
مهتا
سیمین
مارال
شهاب عزیز
سعید (دوست دوران ماندگار)
سان جون
مظهر گلی مستاجر
سوخته عزیز
دوست داشتنی عزیز
سیده نگار
جــذر و مــــد
کامران نجف زاده
شانتال با وسوسه های جدید
ماهی ِ ستاره چین
کلبه تنهایی من(سارا و حرف دلش)
سیده بهار خانوم
مجی جون
پرشین لاگ جدید
بادام و خرما(یه آشنا)
ندا
فصل فاصله
شاعرانه
وبلاگ جدید دختر عمو بهار
نخستین عشق
محمد پورخوش سعادت
دنیای من (نرگس)
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خسی در هیچ ... - روزگار تنـــــهایی

آمار بازدید
بازدید کل :174924
بازدید امروز : 152
 RSS 

 

اول اینکه کیریسمس مبارک و جا داره عید سعید غدیرخم رو هم به همگی تبریک بگم .

 

 

این یکی خیلی فرق داره ، واقعا تو خیلی از معانی لغات و اصطلاحاتش مثل خری که تو گل گیر کرده – البته خداییش تا حالا به این ضرب المثل فکر نکرده بودم ، راستی شما دیدید خری رو که تو گل گیر کرده باشه؟!! من که تا حالا ندیدم و اصلا نمی دونم این ضرب المثل صحت و سقمی هم داره؟! ولی خب ماشین های زیادی رو دیدم که تو گل گیر کردند به هر حال منم– گیر کردم!!

نه اینکه تو اون دو تای دیگه همشو راحت فهمیده باشم ولی این یکی خیلی فرق داره ...

تازه بعد از 120 صفحه که لغت ((انگریزی)) شاید بیشتر از 50 یا 60 بار استفاده شده باشه و من هر بار با انواع اعراب می خواندمش در یکی از جملات متوجه شدم که منظورش همون انگلیسی است!!!

چه برسد به دیگر لغات و اصطلاحات خاص این کتاب ... شاید یکی از دلایلی که منو مصمم می کند تا این کتاب رو بعد از یک دور خواندن دوباره بخوانم هم همین موضوع باشه.

وقتی پریشب رفتم کتابم رو از اکبر بگیرم تا ناسلامتی مروری و ....

البته چه کتابی؟! وقتی دیدمش دلم به حال فرهنگ سوخت ! آخه عین نان کپک زده بود که تمام کناره هاش به رنگ سبز و خاکستری و زرد شبیه رنگ کف مزاییک های اکثر خانه های شمالی در آمده بود! .....معلوم بود بدجور زیر هزاران خرت و خورت دیگر مانده بود ، عین بلایی که سالهاست بر سر فرهنگ* ما آمده!!

و وقتی به اکبر گفتم که بیچاره فرهنگ!!  به نیشخند گفت باز هم جلال؟!

و من گفتم که تازه افسوس می خورم که چرا تاکنون بعد از بیست و اندی سال کتابهای او را نخوانده ام!

باید بگم با خواندن این یکی بدجوری احساس خس بودن می کنم! خسی نه در میقات بلکه در هیچ!

و چقدر دید جلال جالب است به مناسک حج !

دیگر اینکه غدیر هم در راه است ، غدیری که من فقط هر سال از آمدن و رفتنش همین را درک میکنم که باید بروم سری به دوستی بزنم ، که او را هم در سال یکبار بیشتر نمی بینم و آن هم دقیقا نزدیکی های عید غدیر است و به سبب این که پدرش کارمند بانک است و می تواند برایم اسکناس نو تهیه نماید ، و من با تهیه اسکناس ته کیسه های خود را برای دوستان و آشنایان آماده نمایم تا مهری بر تایید سیدی من باشد!!  ودیگر هیچ!! گویا اگر این کار را نکنم سیدیم کامل نیست!! تازه ظاهرا اجداد من کارشان راحت تر بود چون برای تهیه سکه ها نیازی به رو انداختن به دوستی که پدر کارمند بانک داشته باشد نداشتند . البته امسال خوشبختانه یا شایدم بدبختانه دیگر مجبور نشدم به آن دوست سر بزنم چون این وظیفه را برادرم به یکی از دوستان خود که ایضا پدر او هم کارمند بانک است سپرده!

ولی آیا غدیر یعنی فقط همین؟!! من که پسوندی را بر جلوی اسمم در همه جا به همراه میکشم فقط وظیفه دارم جهت مالیت این کلمه سه حرفی در سال پنج یا ده هزار تومن غرامت به پردازم؟! ودیگر هیچ؟!

و سیدی اگر همین است که خوش به حال دیگران!!

ولی باز هم این کار در روز های نزدیکی غدیر چنان شوقی در آدم بر می انگیزد که احساس غرور بی وصفی از سیدی در وجود آدم زنده می شود و همچنان در تدارک برای پذیرایی از میهمانانی که برای دیدار از سادات از این خانه به آن خانه می روند و خود شاید نمی دانند در پی چه هستند؟! شاید این رسم هم در ادامه همان لبیک ها و  پیمانهایی است که با علی پس از پایین آمدن از منبری که پیامبر بر آن دست علی را برد بالا و به همگان اعلام نمود که جانشینش علی است ناشی می شود!! یعنی این مردم هم به همانصورت پیمانی دیگر با علی می بندند؟!! که اینبار با اویند و دیگر فریب صفینی نمی خورند؟!! که دیگر ماجرای خوارج را پیش نمی آورند؟!! و حیف که دیگر علی نیست !!

باز هم روده درازی من گل کرد و همینطور پراکنده پراکنده هاران موضوع مربوط و غیر مربوط را به هم وصل کردم.

راستی خوب شد یادم اومد مدتهاست می خواستم یکی از وبلاگهای جالب و خواندنی رو در وبلاگم معرفی کنم ...یعنی از این به بعد تصمیم دارم هر هفته یکی از وبلاگ هایی که خودم خیلی می پسندم را برای دوستان معرفی کنم تا انها هم اگر دوست داشتند سری به آن بزنند.

یکی از وبلاگ هایی که خیلی زیبا می نویسد و ارزش وقت گذاشتن رو داره وبلاگ بازی بزرگان(http://www.baziebozorgan.parsiblog.com ) است که دقیقا نویسنده اش را نمیشناسم ولی خانومی است با

 اسم ریتا رحمانی همین.

 

 

یا حق

 

 



نویسنده » میلاد پرسا . ساعت 11:59 عصر روز پنج شنبه 85 دی 14